در پست های قبلی سعی شد، از زوایای مختلف به فلسفه های مضاف بنگریم، و چیستی و چگونگی آن را دریابیم. در اینجا ابتدا گزارشی اجمالی، از مسائلی که مطرح شد، ارائه می شود، و در نهایت چند نکته برای تکمیل بحث ارائه می شود.
در پست های قبلی سعی شد، از زوایای مختلف به فلسفه های مضاف بنگریم، و چیستی و چگونگی آن را دریابیم. در اینجا ابتدا گزارشی اجمالی، از مسائلی که مطرح شد، ارائه می شود، و در نهایت چند نکته برای تکمیل بحث ارائه می شود.
شناسایی منابع و ابزار تحقیق در یک علم، و متدیک کردن روش های تحقیق در آن، می تواند کمک بسیاری به منطقی شدن بحث های آن علم کند، به همین منظور در همه علوم به این مهم توجه شده، و در این زمینه مباحث تئوریک مفصلی مطرح می شود. در ادامه به صورت اجمالی به چند نکته اشاره می شود.
مشخص شدن نوع موضوعات و مسائل، و ساختار و شکل فلسفه های مضاف می تواند کمک شایانی به گسترش و توسعه منطقی این علوم کند. بنابراین در کنار مسائلی که در مورد اینگونه فلسفه ها مطرح می شود، توجه به ساختار و مسائل این علوم را نیز باید مد نظر داشت.
در ادامه نکاتی در مورد ساختار فلسفه های مضاف مطرح می شود.
در پست قبل، توضیحی راجع به نسبت فلسفه مضاف و فلسفه مطلق داده شد، و گفته شد که در اینجا دو قول ایجابی و سلبی شکل گرفته است. عده ای معتقد به وجود چنین ارتباطی اند و عده ای دیگر هیچ نوع ارتباطی را قبول نکرده اند.
در ادامه به تحلیل و بررسی دقیقتر این موضوع خواهم پرداخت.
برخی بر این باورند که فلسفه های مضاف در واقع منشعب از فلسفه مطلق اند، اما عده ای دیگر معتقدند که هیچ پیوندی بین این دو علم وجود ندارد. طبیعتا هر یک از این دو نگاه، می تواند تأثیر مهمی در شکل و محتوای این فلسفه ها داشته باشد.
در ادامه به بررسی این نکته می پردازم.
با تعیین دقیق جایگاه یک علم در میان علوم، می توان دانشهای پسینی و پیشینی آن علم را معین کرد، و به این طریق نقش و تأثیرهایی که علوم بر یکدیگر می گذارند را ملاحظه کرد.
در واقع ترسیم دقیق طبقه بندی علوم می تواند راهنمای بزرگی برای تعیین جایگاه یک علم باشد. زیرا با روشن کردن سمت و سوها و حد و مرزهای علوم، تفاوت ها و تمایزهای دانش ها را آشکارتر می کند.
طبقه بندی علوم، همان جغرافیای دانش است، که با چیدن دقیق علوم بر روی آن، می توان شأن دانش ها و تأثیر و تأثراتی که علوم بر یکدیگر می گذارند، را به خوبی ملاحظه کرد.
تا کنون چیزی حدود 100 نوع فلسفه مضاف شناسایی شده است. (اگر به این حجم انبوه، فلسفه های مضاف اسلامی را هم اضافه کنیم، دیگر شمارش آن از دست ما بیرون خواهد رفت.)
با کمی دقت در ویژگی هر یک از این فلسفه ها، می توان این علوم را به انواع متعددی تقسیم کرد. و از آنجا که این تقسیمات می تواند نقش مهمی در شناسایی حقیقت و چگونگی این فلسفه ها داشته باشد، به برخی از اقسام آن اشاره می کنم.
اثرات و تأثیرات فلسفه های مضاف در علوم بسیار واضح است. شأن و جایگاه فلسفه مضاف به گونه ای است که می تواند با بحث از پیشینه و چگونگی فرایند تولید یک علم، تأثیر زیادی در ساختار، محتوا و روش تولید آن علم بگذارد.
به همین خاطر، اکثر نو اندیشان حوزه های فکری سعی می کنند، حداقل به صورت جسته و گریخته، وارد اینگونه مباحث شوند، و دامنی تر کنند.
در تعریف فلسفه مضاف اختلاف زیادی وجود دارد. و این اختلافات بر خاسته از تنوع نگاه ها نسبت به نقش و جایگاه این فلسفه هاست. تفکر در مورد چیستی فلسفه مضاف مقدمه ای است، برای کنکاش در چگونگی آن.