نسبت فلسفه هنر با فلسفه مطلق (1)
نسبت فلسفه هنر با فلسفه مطلق
پیش از این نیز گفته شد که فلسفه هنر (و دیگر فلسفه های مضاف به امور) را باید امتداد فلسفه مطلق دانست. وظیفه فلسفه مطلق تحلیل کل هستی است؛ فلسفه هنر نیز با توجه به مبانی ارائه شده در فلسفه مطلق، سعی می کند پدیده های خاص را تحلیل کرده، نقش آن را در هستی شناسی فلسفی معین کند.
بنابراین فلسفه هنر نه تنها از ابزار فلسفه مطلق برای تحلیل مسائل خویش بهره می برد، بلکه مبانی، اصول و پیش فرض های خویش را نیز از فلسفه مطلق اخذ می کند. در واقع فلسفه هنر تحت تأثیر دستگاه معرفتی فلسفه مطلق، به واکاوی پدیده های وابسته به هنر می پردازد.
تا اینجای بحث، مورد اتفاق غالب متفکران است، اما مشکل آنجاست که منظور ما از فلسفه مطلق چه فلسفه ای است؟ زیرا تعریف های مختلفی از فلسفه مطلق وجود دارد، و جریان ها و مکاتب فلسفی گوناگونی درون فلسفه شکل گرفته است. بنابراین ناچاریم برای ورود به بحث فلسفه هنر، ابتدا به ذهنیت مشترکی از فلسفه مطلق برسیم و تعریف واحدی را برگزنیم. پس نکاتی در مورد فلسفه مطلق ذکر می کنیم.
فلسفه مطلق انواع و اقسام متفاوتی دارد که بین این اقسام هیچ گونه ارتباط و پیوندی نیست. بهتر است که بگوییم واژه «فلسفه» اصطلاحی است که در زمان ها و مکان های مختلف، برداشت ها و تعریف های متعددی یافته است. و گاه این تعریف ها هیچ تناسبی با یکدیگر ندارند.
فلسفه ای که در زمان ارسطو تدوین یافت، دغدغه هستی شناسی داشت. اما آنگاه که به دامن غرب رفت، و پس از پیدایش رنسانس و تغییر در فکر و اندیشه مغرب زمینان، فلسفه نیز تغییراتی کرد. در واقع در عصر دکارت با رواج شکاکیت، فلسفه نیز رویکرد معرفت شناختی یافت. این رویکرد تا قرن بیستم رویکرد اصلی فلسفه مطلق بود، (البته رویکرد معرفت شناختی هنوز هم طرفدارانی دارد.) اما پس از قرن بیستم رویکرد زبان شناسی جایگزین آن شد. بنابراین فلسفه در غرب سه رویکرد متفاوت داشته است، اما فلسفه اسلامی، همچنان توانست طعم هستی شناسانه خویش را حفظ کند.
با این احتساب فلسفه مطلق سه رویکرد «هستی شناسانه»، «معرفت شناسانه» و «زبان شناسانه» دارد. اتخاذ هر یک از این سه رویکرد، تأثیر زیادی در جهت گیری فلسفه خواهد داشت، و نوع مسائل و دغدغه های فیلسوفانه را تحت تأثیر قرار خواهد داد. بنابراین لازم است ابتدا رویکرد فلسفی خویش را تعیین کنیم.
به نظر ما وظیفه فلسفه، «هستی شناسی» است. و نباید مباحث «معرفت شناسی» و «زبان شناسی» را با آن خلط کرد. در نتیجه فلسفه هنری که ما از آن سخن می گوییم فلسفه ای است که رویکرد هستی شناسانه دارد. پس می توان گفت: مهمترین وجه تفاوت میان فلسفه هنر غرب و فلسفه هنر اسلامی در همین مطلب نهفته است.
البته ورود از زاویه «معرفت شناسی» یا «زبان شناسی» به عرصه هنر نیز، در جای خویش مورد تقدیر است، اما این زاویه نگاه را نباید به پای فلسفه هنر گذاشت.
اما سوال دیگری که ذهن ما را مشغول می کند این است که منظور ما از فلسفه اسلامی، کدام یک از مکاتب فلسفی است؟ و اینکه فلسفه اسلامی چه فلسفه ای است؟
ممنون از نظر لطف شما
چه وبلاگ خوبی دارید
لینکش کردم
انشالله بیشتر مزاحمتان میشوم
اجمالا سوالی پرسیدید که این جوابش است:
از کد زیر استفاده فرمایید و به جای کد فیلمی که داخلش است از کد فیلم خودتان استفاده کنید.
<p align="center"><object id="aparattv" width="480" height="320" data="http://www.aparat.com/public/public/player/aparattv" type="application/x-shockwave-flash"><param name="quality" value="high"><param name="allowfullscreen" value="true"><param name="flashvars" value="config=http://www.aparat.com/video/video/config/videohash/d9b492812cb0b9b3956e1f6f09b825a1297459"><param name="src" value="http://www.aparat.com/public/public/player/aparattv"></object></p>
یاعلی