حرکت

أللهم أخرجنی من ظلمات الوهم و أکرمنی بنور الفهم

حرکت

أللهم أخرجنی من ظلمات الوهم و أکرمنی بنور الفهم

حرکت

مقام معظم رهبری:
باید همه‏ آحاد ملت، کوچک و بزرگ، مسئولان در سطوح مختلف و هرکس که کارى در دستش است، این نکته را حدیث نفس خود کند و پیمان ببندد که راه امام را ادامه دهد و به سمت هدفهاى او «حـرکـت» کند.

آخرین نظرات

مسئله انتظار و وظیفه منتظرانه ما (2)

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۴ ق.ظ

  

  

مطلب پیشین:


  

یا مهدی  

  

د: ترسیم ابعاد زندگی منتظرانه

  

مقدمه:

  • اگر ما مقوله «انتظار» را بخشی از هویت شخصی انسان مومن بدانیم، در این صورت در طراحی «سبک زندگی اسلامی» عنصر انتظار نیز پر رنگ تر خواهد شد. به این منظور لازم است در مورد چگونگی توسعه مفهوم انتظار بیشتر فکر کنیم.

  • هدف این نوشتار آن است که مقوله انتظار را از مفهومی کلی، به حقیقتی عینی تبدیل کرده، وظایف یک منتظر را در زندگی به صورت جزئی بیان کند. به این ترتیب انسان منتظر می تواند همه اعمال و رفتاری را که به صورت روزانه انجام می دهد بر محور انتظار تعریف کند، و همه آنها را با نیت منتظرانه انجام دهد.

  • به نظر می رسد با توجه به این مطلب می توان، جایگاه مفهوم انتظار را در «سبک زندگی اسلامی» مشخص کرد و گامی در ترسیم «ابعاد منتظرانه سبک زندگی اسلامی - ایرانی» برداشت.

 

 یا مهدی

 

وظایف منتظر حقیقی در عصر غیبت:

  • با توجه به کلیت «نظام اندیشه اسلامی» می توان گفت مسئولیت های انسان به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم می شود. از دیدگاه اسلام نه رشد فردی انسان فدای توسعه اجتماعی می شود، و نه پیشرفت جامعه، فدای تعالی فردی؛ بلکه همواره توازنی بین آن دو وجود دارد؛ هم رشد فردی متوقف بر رشد اجتماعی است و هم رشد اجتماعی متوقف بر رشد فردی. بنابراین: فرد مسلمان همچنان که باید به رشد فردی خویش اهمیت دهد، باید به وظایف اجتماعی خویش نیز بهاء دهد.

  • چنانچه پیش از این نیز گفته شد، وظیفه اصلی ما در عصر غیبت حرکت در جهت فراهم سازی مقدمات ظهور حضرت ولی عصر (عج) می باشد. زیرا تا جامعه به رشد مطلوب نرسد، ظهور حضرت نیز تحقق نخواهد یافت. و برای رشد اجتماع نیز ابتدا باید رشد فردی افراد تحقق یابد. بنابراین وظیفه منتظرانه ما ایجاب می کند که مقدمات ظهور ایشان را در دو بعد فردی و اجتماعی فراهم سازیم.

 

الف: وظایف فردی:

مهمترین مسئله ای که ما باید در رشد فردی خویش در نظر بگیریم آن است که رشد ما باید به گونه ای باشد که هم بتواند راه رستگاری ما را فراهم کند، و هم آنکه بتواند ما را برای انجام مسئولیت های اجتماعی آماده کند. درنتیجه رشد فردی هدف نهایی ما نیست، بلکه مقدمه ای خواهد بود برای رشد اجتماعی. زیرا از نظر دین اسلام، رشد فردی اگر منتهی به رشد اجتماعی نشود، رشدی ناقص و ابتر خواهد بود.

با این مقدمه می توان ابعاد رشد فردی را چنین ترسیم کرد:

  • خودسازی و تهذیب نفس: اصلاح خویش، دوری از گناه و کسب معنویت جزو مهمترین وظایف فردی ماست. اگر ما بتوانیم در این بخش موفق باشیم، آنگاه می توانیم در سطح جامعه نیز تأثیر گذار داشته باشیم، به تعبیر حضرت امام (ره): «منتظران مصلح، خود باید صالح باشند.»

  • فهم عمیق اندیشه های دینی: تلاش برای فهم دقیق «اسلام ناب» و مطالعه و تحقیق در مورد آن و تقویت فهم عقلانی دین، از دیگر وظایف مهم ماست. ما تا اسلام را به خوبی نفهمیم، نمی توانیم در اجرای آن موفق باشیم. پس کسب  «معرفتی جامع از دستگاه فکری اسلام» (شمول اسلام در همه ابعاد زندگی انسانی)، و شناسایی انحرافات به وجود آمده در فهم آن، و شناخت راه کارهای اجرایی کردن تعالیم اسلامی، می تواند سهم بسزایی در تقویت «نگاه عالمانه» ما به دین داشته باشد.

  • تخصص و مهارت: کسب توانایی ها و مهارتهایی که ما را برای ورود به عرصه اجتماعی و نقش آفرینی اجتماعی در عصر غیبت آماده کند، وظیفه دیگر ماست. هر کس باید متناسب با علایق و سلایق و توانایی های خویش و با توجه به نیازهای محیط اطراف خود در زمینه علمی یا مهارتی، تخصص ها، دانش ها و تجربیات لازم را کسب کند. بنابراین ما باید در انتخاب رشته، انتخاب شغل، انتخاب مهارتها و تخصص هایی که می خواهیم فرابگیریم، به وظیفه منتظرانه خویش توجه کنیم، و سعی کنیم بر اساس این «نگاه منتظرانه» آن مسائل را بسنجیم.
  • ارتباط عاطفی با امام عصر (عج): در کنار مسائلی که ذکر شد، باید سعی کنیم که از نظر عاطفی نیز پیوندی با امام عصر داشته باشیم و روز به روز نیز این پیوند را تقویت کنیم. دعا برای تعجیل فرج، توسل و استغاثه به ایشان، مناجات و ذکر، شرکت در مجالس منتسب به ایشان، خواندن دعاهای وارده همچون دعای عهد، دعای ندبه و ...، می تواند در تقویت این بعد عاطفی کمک کند.
  • سلامت جسمانی و نشاط درونی: ما شرعا موظفیم که با تغذیه خوب، نرمش و ورزش جسمی تن درست، و با گردش و تفریحات سالم نشاطی درونی داشته باشیم، و با پیشگیری از بروز بیماری ها در حفظ سلامت جسمانی خویش بکوشیم. جسم انسان یکی از ابزارهای مهم برای تعالی روح است. اگر می خواهیم در تعالی روح خود و جامعه موثر باشیم باید به حفظ سلامتی جسم خویش نیز بها دهیم. انسانی که از انواع مریضی ها و گرفتاری های جسمی رنج می برد و یا دچار رخوت و کسلی است، نمی تواند برای رشد خویش و جامعه گامی بردارد. پس حفظ نشاط و طراوت جسمانی ضرورتی مهم برای انسان منتظر است. به همین خاطر است که در دعای کمیل که دعایی عرفانی است، از خداوند می خواهیم به ما قدرت جسمانی بدهد: «قو علی خدمتک جوارحی»

 

یا مهدی

جمع بندی:

  • قطعا کسانی می توانند، در جهت تحقق اهداف امام زمان (چه در زمان غیبت و چه در عصر ظهور) حرکت کنند، که بتوانند در هر پنج زمینه (یک: بعد اخلاقی و معنوی؛ دو: بعد عقلانی و معرفتی؛ سه: بعد تخصص و مهارتی؛ و چهار: بعد عاطفی و توسلی و پنج: بعد جسمی و جوارحی) به «رشدی جامع و متوازن» برسند.

  • افراط و تفریط در این ابعاد می تواند مانع رشد حقیقی انسان شود. به طور مثال اگر بخواهیم توپی را باد کنیم، این توپ باید از همه اطراف به صورت یکسان باد شود، اما اگر بخشی از آن بیشتر از دیگر قسمت ها باد شود، در نتیجه از شکل کروی به شکلی دیگر (مثلا بیضی) تغییر هیئت می دهد، و همین مسئله باعث اخلال در حرکت توپ شده، جلو شتاب آن را می گیرد. انسان نیز باید سعی کند «رشدی جامع و متوازن» داشته باشد، و از «تورم» بیش از حد در برخی ابعاد جلوگیری کند، تا در حرکت خود دچار انحراف نشود.

  • با این حساب می توان گفت: تأکید بیش از حد بر بعد عاطفی (وظیفه چهارم) و بی توجهی به دیگر ابعاد، باعث کج فهمی در مقوله انتظار می شود و می تواند عامل بروز برخی ناهنجاری های فرهنگی در جامعه باشد. (چنانچه ما در همه مفاهیم دینی دچار چنین مشکلی هستیم.) نمونه عینی چنین انحرافاتی را می توان در تفکرات «انجمن حجتیه» مشاهده نمود.

  • برای پرهیز از گرفتار شدن به چنین انحرافاتی باید به دو بعد نخست (یعنی رشد اخلاقی و معنوی، و رشد عقلانی و معرفتی) توجه بیشتری کرد. دین و مذهبی که از عقلانیت و معنویت خالی شود، تیغی تیز در دست زنگی مست خواهد شد، که ممکن است هم به خود و هم به دیگر افراد جامعه آسیب بزند.
  • خلاصه آنکه وظیفه ما در بعد فردی صرفا در «دعا برای تعجیل فرج» خلاصه نمی شود، بلکه باید برای کسب معنویت، معرفت و تخصص نیز تلاش کنیم. چنانچه عبد صالح خدا حضرت آیت الله بهجت (ره) در جمله ای زیبا چنین می فرمایند: «مهمتر از دعا برای تعجیل در ظهور، دعا برای بقای ایمان و ثابت قدم بودن در عقیده است، زیرا در زمان ظهور بسیاری از کسانی که قبلا به ایشان اعتقاد داشتند، ایشان را انکار می کنند!»

  

  


 پی نوشت:

  • انشاء الله در پست بعدی به بررسی «وظایف اجتماعی انسان منتظر» خواهم پرداخت.
  • می توانید خلاصه این متن به زبان انگلیسی را در اینجا مشاهده کنید.

  

نظرات  (۲۲)

سلام
وقت نکردم تا انتها بخونم. ولی ممنون که ادامه دادین این بحث رو . حتما کامل میخونم و اگه نکاتی یا سولاتی بود مطرح میکنم.
یا علی
سلام میشه لطفا درباره این مساله که میگن جامعه باید از گناه و فساد پر بشه تا امام زمان ظهور کنند توضیح بفرمایید
پاسخ:
سلام
ممنون از سوالی که پرسیدید، اتفاقا این مسئله جزو یکی از مقدماتی بود که در مطلب اول نوشته بودم، اما به خاطر طولانی شدن بحث اون مقدمات رو حذف کردم.
با عرض معذرت، الآن یک کم سرم شلوغه، انشاء الله طی یکی دو روز آینده ذیل همین نظر چند جمله ای خدمت تان عرض خواهم کرد.

========================================================

چنانچه اشاره کردید، برخی بر این باورند که ظهور امام زمان در صورتی انجام می شود که فساد و گناه سرتاسر جامعه را فراگرفته باشد. این تفکر در پیش از انقلاب به صورت جدی در عرصه کشور مطرح شده بود که نماینده بارز آن انجمن حجتیه بود. و بعد از انقلاب اگرچه این تفکر دچار انزوای شدیدی شد، اما در پستوی ذهن بسیاری از مردم رگه های آن باقی مانده است.

این برداشت بر اساس فهم غلط از روایاتی است که در باب ظهور وارد شده است. تصور آنان این است که تا ظلم و جور در عالم فراگیر نشود، امر ظهور اتفاق نمی افتد. بنابراین ما هیچ وظیفه ای در مقابله با ظلم نداریم، و اگر هم بخواهیم کاری کنیم، این کار عبث و بیهوده است، زیرا تقدیر الهی آن است که عالم از ظلم انباشته شود، و اگر تقدیر الهی چنین است از دست ما چه بر می آید؟

 

اما فهم دقیق روایات با کنار هم گذاشتن روایات متعدد و در نظر گرفتن مبانی و اصول اندیشه اسلامی و با توجه به مبانی اندیشه شیعی در فلسفه تاریخ، می توان چنین نتیجه گرفت که منظور روایات شیوع و غلبه ظاهری جهبه باطل بر جبهه حق است. منظور این نیست که به طور کلی جبهه حق نابود می شود، و همه دنیا به دست جبهه باطل می رسد. ما در اندیشه شیعی معتقدیم که هرگز ممکن نیست جبهه حق از میان برود، بله در برخی موارد تضعیف می شود، اما از بین نمی رود. نه آنکه اثری از جبهه حق در دنیا نباشد.

 

بنابراین مقصود این روایات این است که منکرات و مفاسد و ظلم که ضد ارزش هستند، در این دوره تغییر کرده جزئی از نظام ارزشی مردم می شود. مثلا امروزه خیلی از انحرافات اخلاقی و اجتماعی در کشورهای غربی تبدیل به ارزش شده است، و اگر کسی در مقابل آنها موضع بگیرد، گویی به ارزش های اخلاقی آنان توهین شده است. اکنون در تمدن غربی که به پهنای کل جامعه بشری گسترده شده است، چنین است.

 

مطلب دومی که باید در فهم روایات توجه شود این است که فراگیر شدن ظلم، دلیل ظهور نیست. و حضرت منتظر این نیستند که ظلم فراگیر شود. نکته اصلی اینجا ست که اساسا چرا حضرت غیبت کردند؟ آیا حضرت منتظرند که ظلم در جهان سرتاسری شود بعد بر علیه ظلم قیام کنند؟ و از این مهمتر آیا در زمانی که حضرت غیبت کردند، جهان آغشته به ظلم نبود؟ (مگر می شود حکومت به دست مخالفان ائمه باشد و ظلمی نباشد؟) پس چرا حضرت غیبت کرده اند؟ علت غیبت حضرت صرفا این بود که محیط برای قیام ایشان آماده نبود، نه یاران مخلصی داشتند به تعداد کافی داشتند که بتوانند در عرصه جهانی قیام کنند و نه مردمان جهان آمادگی و پذیرش چنین قیامی را داشتند، از طرف دیگر مقدمات حرکت تمدنی ایشان نیز فراهم نبود. بنابراین حضرت منتظر ازدیاد ظلم در عالم نیستند، بلکه منتظر ایجاد زمینه برای گسترش قیام خویش هستند.

 

نکته سوم اینکه در خلال برخی روایات اشاراتی داریم که در عصر غیبت ظلم آنقدر زیاد می شود که تدریجا برخی از مردم از ظلم و فساد خسته می شوند، و بر علیه ظالمان قیام می کنند. حتی مناطقی که مردم در آنجا قیام می کنند را هم نام می برند، ایران، مصر، عربستان و چندین نقطه دیگر از این مواردند. و این نشان می دهد که در زمان نزدیک به ظهور مردم تا حدودی دچار تحول می شوند، و از ظلم بریده می شوند و خواستار مبارزه با ظلم و فساد خواهند شد. و همین هم مقدمه ای برای امر ظهور خواهد بود. این نشاندهنده آن است که فراگیری ظلم به این معنا نیست که دیگر اثری از جبهه حق در دنیا نباشد.

کسانی که معقتدند پیش از ظهور باید ظلم سرتاسری شود، در مورد حوادثی که در منطقه، کشورهای اسلامی و جامعه جهانی و حتی در دل امریکا در حال وقوع هست، چه تحلیلی دارند؟ آیا این بیداری بر علیه ظلم دلیل بر به تعویق افتادن ظهور حضرت دارد؟ شاید لازم باشد خودمان وارد عمل شویم و جلو این قیام ها را بگیریم تا خدای نکرده ظهور به تعویق نیفتد!

اتفاقا ما معتقدیم که باید این بیداری اسلامی و انسانی را جدی بگیریم، و باید از آن حمایت کنیم، و جهت گیری های آنان را تصحیح کنیم و نگذاریم مطالبات فرعی و جزئی جای مطالبات اصلی و اساسی را بگیرد. و این هیجانات را تبدیل به مطالبات جهت داری کنیم، و صحنه را برای پذیرش قیام مهدوی مهیا کنیم.

ما معتقدیم مدیریت این عرصه اکنون بر دوش انقلاب ایران است، و باید مطالبات مردم در عرصه جهان اسلام و در سایر نقاط دنیا، به سمت انتظار ظهور و آمادگی جهت حمایت از قیام مهدوی آماده کنیم. و اگر انقلاب ما نبود به احتمال زیاد بسیاری از این قیام ها نیز یا به وجود نمی آمد یا خیلی دیرتر از اینها به وجود می آمد، و اگر هم پا به عرصه می گذاشت، توسط استکبار خاموش می شد. اما تحولی که تحت مدیریت ولایت فقیه در حال جریان است، به گونه ای در حال حرکت است که مقدمات بیداری جهانی در حال شکل گیری است. این همان تعبیری است که رهبری انقلاب در سالهای ابتدای انقلاب در نماز جمعه فرمودند که انقلاب ایران، جهان را یک قدم برای پذیرش ظهور نزدیک تر کرده است.

  

نکته چهارم این است که طبق روایات در باب ظهور و با تأمل به اندیشه های شیعی، انسان متوجه می شود که قیام مهدوی قیامی دفعی و یکباره نیست. اینطور نیست که حضرت در مدت کوتاهی ظهور کنند و سریع به توسط معجزه و کرامت کل دنیا عوض شود. اگر قرار بود چنین شود، در طی این 1400 سال این اتفاق می افتاد. بلکه حرکت و قیام مهدوی به صورت تدریجی اتفاق می افتد. همانند قیام جدشان، پیامبر اعظم، که جنبشی کاملا طبیعی بود، و با سالها تلاش و مجاهده به دست آمد.

اتفاقا طبق روایات بخش زیادی از قیام ایشان پیش از ظهور ایشان و توسط یاران ایشان انجام می شود، و حضرت حرکت یاران خویش را ادامه می دهند. قیام حضرت صرفا توسط 313 نفر یاران ایشان انجام نمی شود، بلکه مجموعه عظیمی از مومنان در ذیل قیام حضرت حضور دارند، و از طرف دیگر حجم عظیمی از مردمانی که مسلمان نیز نیستند، به حمایت از ایشان می پردازند. این تقلب و تحول در قلوب جهانیان چگونه پدید می آید؟ مردمی که تا قبل از ظهور اهل ظلم و جور و فساد بودند چگونه یکباره می توانند به حمایت از امام برخیزند؟ خصوصا اینکه بنابر این نیست که از جنبش جهانی از طریق معجزه و خرق عادت شکل بگیرد، بلکه این جنبش جهانی یک حرکت کاملا طبیعی است. سوال اینجاست که حرکت طبیعی چگونه شکل می گیرد؟ آیا نباید کسانی برای بیداری وجدانهای جهانیان کاری کند؟

 

گذاشتن این امور در کنار هم، و در نظر گرفتن همه روایات مربوط به این بحث (نه صرفا چند روایت ) و توجه به مبانی و اصول اندیشه شیعی و اسلامی، می توان به چنین جمع بندی ای رسید که مقصود از شیوع ظلم در جهان، این نیست که ما نباید برای مقدمه سازی ظهور حضرت و اجرای عدالت تلاشی کنیم. بلکه ما معتقدیم اگر قرار است حضرت صاحب الزمان اسلام را به صورت صد در صد اجرا کنند و عدالت صد در صد را در همه دنیا جاری کنند، پس باید قبل از ایشان هم به صورت نمونه و الگو در گوشه ای از دنیا، اسلام و عدالت تا حد امکان و حتی در حد 10 تا 20 درصد پیاده شود، تا مردم جهان با دیدن این الگو بتوانند به سمت حضرت بروند. در واقع انقلاب ایران همچون ماکتی از انقلاب حقیقی مهدوی است. تصور بفرمایید یک مهندس معمار برای آنکه بتواند حمایت سرمایه داران و متخصصان را برای ساخت یک برج جلب کند، چه باید بکند؟ او ابتدا باید ماکتی کوچک بسازد، این ماکت اگرچه با آن برج اصلی تفاوت های زیادی دارد، اما می تواند ذهنیت مهندس را به عینیت در آورد و مخاطبان خویش را نسبت به آن مجاب کند. انقلاب ایران نیز همین کار را می کند. در واقع انقلاب ایران ماکتی کوچک از انقلاب حقیقی مهدوی است. این ماکت می تواند به مردم جهان بفماند که انقلاب مهدوی چیست، چه اهدافی دارد، چه الگوهایی دارد، به دنبال چیست، و چه مسیری را می خواهد به پیماید. پس هرچه ما بتوانیم در طراحی این ماکت بیشتر دقت کنیم، و بتوانیم ابعاد بیشتری از «اسلام ناب» را در آن به نمایش بگذاریم، می توانیم سهم بیشتری در جلب حمایت جهانیان داشته باشیم، و در واقع اینگونه می توانیم به وظیفه منتظرانه خویش عمل کنیم.

  

در این زمینه چندتا نکته دیگر هم داشتم که فعلا از ذکر آن خود داری می کنم. و شدیدا بابت طولانی شدن مطلب عذرخواهی می کنم،  امیدوارم همین مطالب در تبیین مسئله مفید بوده باشد.

۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۰:۴۲ شاگرد کوتا قد

سلام  طاعات و عبادات قبول درگاه ایزد منان ان شاء الله

بگذار جمله ای در وصف مطالب شما با زبان خودم بنویسم بعد کمی  اضافه هم می گویم (: روحانیون و علماء  و فضلاء و اندیشمندان و دانایان روز گار همه مانند شناگری هستند؛ که هرکدام بهتر بتواند شیرجه در علم و اندیشه بزند ، هم خودش لذت می برد وهم اطرافیان از دیدن آن منظره ،  و چه نشاط  انگیز است انسان ببیند دوستی از بالای سکوی دایو  قلم  به درون سیاهی کاغذ شیرجه ای جانانه بزند که  دوستان و علاقمندان و تماشاچیان از عمق وجود تشویق نمایند .

امروز شما  شایسته  مدال زرین آراستن واژه ها ، ترسیم  شاخه شاخه مفاهیم ، برافکندن غول مغلق گویی ، کاشتن نهال درست تحلیل کردن ،  جامع نگر بودن  و ...هستید . خدا را شکر و هزاران بار شکر که دست من و دوستانم به میوه های این بار دانش رسید و چرخ نیلوفری هم کمی خمید.

**************************************

شما بزرگوار می دانید که آنچه در جامعه ما رخ  نشان داده است در مساله انتظار !همان بعد عاطفی و اشک وآه است .

بسیار تلاش کرده اند منتظران آن حضرت که در بعد مفاهیم دینی آبی به سر وصورت غافلان و منحرفان و کم دانایان بپاشند، مانند برنامه تا عصر ظهور ، دعای ندبه ، سخنرانی های عجیب و غریب

نکته قابل ملاحظه این است اولا در جامعه ای که آفتی به نام احساس غالب اندر غالب بر عقل است به نظر شما چگونه می توان روزنه ای به نام  فهم عمیق اندیشه های دینی ایجاد کرد ؟

در ثانی  اطلاعات ناقص مانند : همه آروزی دیدار روی ماه حضرت را دارند که خدا نصیب همه بکند ، اما چه کنیم  این به همین آرزو ختم می شود و لحظه ای از خود نمی پرسند که این آرزو است ؟ یا .... واین انحرافات تا استخوان افراد جامعه ما رسوخ کرده و دل و دماغشان به این حرفها خو گرفته !

ثالثا  درک نکردن مردم از مفهوم امام و برکات  امام و چرایی آن؛ برای بنده سخت آزاردهنده است ، اصلا امام کیست تا بگوییم امام زمان و انتظار و منتظر! باید از امام  گفت از لطف او ، از غیبت او ، از فواید آن

لذا  در پستی از امام و تقریر و تبیین آن به خامه تحریر در آورید تا کمی در آن موضوع باهم به سخن بنشینیم

التماس دعا

پاسخ:

 

سلام، طاعات و عبادات شما نیز قبول باشد.

راستش متوجه نشدم، اون حرفهای قلمبه سلمبه که در ابتدا نوشتید در مورد حقیر بود!؟ ظاهرا می خواستید توی یه وبلاگ دیگه نظر بزارید اشتباها اینجا گذاشتید.

نکته دیگه اینکه ما هم دوست داریم شیرجه زدن شما رو تماشا کنیم!

 

در مورد مطلب اول و دوم ابتدا یه مقدمه عرض کنم، 

ما (یعنی حوزیان، معلمان و اساتید، نویسندگان و هنرمندان، مسئولان فرهنگی، صدا و سیما، رسانه ها و دهها ارگان و نهاد عمومی و خصوصی دیگر، و هزاران فعال عرصه فرهنگ) در شرایط کنونی دو وظیفه مهم داریم.

وظیفه اول ما این است که سعی کنیم دین را با رویکرد عقلانی در جامعه ترویج دهیم، و وظیفه دوم ما هم این است که سعی کنیم بعد عقلانی مخاطبین خود مان را تقویت کنیم. هم ترویج عقلانیت کنیم و هم بعد عقلانیت را در مخاطبین تقویت کنیم.

با توجه به شرایط اجتماعی کنونی ما (و البته در دیگر کشورها هم همینطور است، و رویکرد تمدن غرب هم پرهیز از رشد عقلانی انسان است.) وظیفه دوم بسیار مهمتر از وظیفه اول است، یعنی غیر از تبلیغ و ترویج بعد عقلانی دین، باید ظرفیت عقلانی مخاطبین را هم افزایش دهیم.

متأسفانه ما به وظیفه اول خودمان توجهی نداریم، که هیچ، به وظیفه دوم هم کاملا بی توجهیم. در حالی که یکی از خطوط اصلی در کارهای فرهنگی و تبلیغی باید همین باشد و برای تغییر ذائقه مردم و تربیت بعد عقلانی آنها طرح و برنامه داشته باشیم. (یکی از توصیه های جدی مقام معظم رهبری به مبلغان حوزوی، که چند باری هم تکرار کردند، همین است که بعد عقلانی مردم را تقویت کنند.)

راه تغییر در بدنه جامعه، فقط و فقط همینه که هر کس از یک گوشه شروع کنه و روی مخاطبان محدود خودش کار کند. هر یک از ما، خود باید در حجم محدود مخاطبین و مرتبطینی که داریم، سعی کنیم در سخنان و نوشته ها و سلوک و برخوردها، به جای دامن زدن به احساسات، بعد عقلانی آنان را رشد دهیم.

(رهبری اصطلاحا به این کار «پیشرفت گلخانه ای» می گویند. و در عرصه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... این مدل رو پیشنهاد می کنند.)

 

سوال بعدی این است که چگونه می توان رویکرد عقلانی را در مخاطبین پرورش داد؟ و این خود نیاز به بحثی جدا دارد. بنده نکاتی در ذهن دارم، و مترصد فرصتی هستم تا آن را طرح کنم، قطعا شما و دیگر دوستان هم نکاتی دارید، که اگر حرفهای بنده ضمیمه مطالب شما بشود، می توان از دل آن یک الگوی اولیه را طراحی کرد. و همین الگوی اولیه هم می تواند در طولانی مدت تأثیرات خوبی بگذارد.

برای اینکه این سوال بی جواب نماند، و حواله به آینده نامعلوم ندهم، بد نیست به یک مورد اشاره کنم. به عنوان مثال یکی از مهمترین کارهایی که برای تقویت بعد عقلانی مردم، باید انجام شود ترویج «کتاب خوانی» در جامعه است. چنانچه رهبری نیز مدام در این زمینه سخن می گویند، و می توان گفت یکی از بزرگترین دغدغه های فعلی ایشان در عرصه فرهنگ همین مسئله است. (حجم سخنان ایشان در مورد مسئله کتاب آنقدر زیاد است که خود کتابی قطور شده است!) علت تأکیدات و تشویقات مکرر ایشان در این مسئله نیز همین است که با رواج کتابخوانی رویکرد عقلانی نیز تقویت خواهد شد. من معتقدم کتاب باید در همه جا مطرح شود، امام جمعه در تریبون نماز جمعه، روحانی در منبر، معلم در مدرسه، استاد در دانشگاه، مادر در خانه و دیگران در جاهای دیگر باید کتابهای خوب را به یکدیگر معرفی کنیم. ما باید تبلیغ کتاب را به عنوان یکی از وظایف اصلی خودمان بدانیم.

چرا ما برای رفع مشکلاتمان نذر می کنیم تا فلان جا اطعام کنیم، اما برای ترویج یک کتاب نذری نمی کنیم؟ چرا ما به دادن صدقه عادت کرده ایم، اما ترویج کتاب را (که به تعبیر رهبری «صدقه جاریه» است) فراموش کرده ایم؟ 

چرا یه روحانی در بالای منبر حتی یک کتاب رمان خوب ایرانی یا خارجی را معرفی و تبلیغ نمی کند؟ و چرا رهبری (که خود مقام معنوی، فقهی، سیاسی، و ... بالایی دارند) در سخرانی های خویش رمان های معروف ایرانی و خارجی را با اسم نویسنده هایشان نام می برند و از آنها تعریف می کنند؟ چرا ما احساس می کنیم این کارها دور از شأن ماست؟

اینها یعنی اینکه کتاب هنوز داخل «فرهنگ ایمانی» و «فرهنگ ملی» ما نشده است. و ما هنوز نتوانسته ایم مسئله کتاب را با آداب شرعی و معنوی و ملی مان گره بزنیم. اگر بتوانیم چنین کاری کنیم، آن وقت یک قدم در تربیت بعد عقلانی جامعه جلو رفته ایم، و بخش زیادی از ناهنجاری های فرهنگی خود به خود زایل خواهد شد.

 

مطلب سوم: انشاء الله اگر عمر و فرصتی و البته توفیقی باشه، سعی می کنم به مرور نکاتی در مورد جایگاه امامت، و نقش ائمه ذکر خواهم کرد.

عالی بود

سلام مطالبتون واقعا عالی بود اما خیلی سوال در ذهن من خواننده ایجاد کرد؟ما اولا چه کار کنیم که انقدر از اماممون غافل نشیم ؟ به نظر من اول این سوال را خیلی قاطع باید حلش کرد چون زندگی انقدر بالا و پایین داره که واقعا غافل میشیم دیگه یکی خیلی مومن باشه یه دعای عهدی هم بخونه مساله بعدی اینه که من شخصا شاید شاید بتونم مورد اول و چهارم (خودسازی و ارتباط عاطفی )رو حل کنم اما بعد عقلانی و تخصص مهارت رو اصلا نمی دونم چی هست و چطوری باید حلش کرد؟یعنی چی با کتاب رمان می تونیم به امام نزدیک بشیم؟؟؟یا با انتخاب شغل که بیشتر جوونای ما بیکارن و اگر هم سرکارن مرتبط با رشته اشان نیست چه ارتباطی با امامشون میتونن برقرار کنند؟

خارج از همه این صحبتها و باتوجه به اینکه من همه صحبتهای شما رو قبول دارم احساس من این است که بعد اول و چهارم به درد نصف یا بیشتر مردم میخورد و مخاطب شما باید قشری خاص باشد.مثل طلاب یا علما یا اونایی که واقعا مومند.به نظر شما ما بعد اول و چهارم را فرهنگ سازی کنیم بهتر نیست چون همین هم داره فراموش میشه.

معذرت میخوام که مثل بقیه دوستان خیلی ادبیاتی نمی نویسم.

پاسخ:
سلام

قبل از اینکه به جواب بپردازم، یه نکته خدمت شما و دیگر دوستان عرض کنم.

لطفا در سوالات، ابهامات و انتقاداتی که مطرح می کنید این سه نکته را مورد نظر قرار دهید:

  • مطالب را به صورت کاملا تفکیک شده مطرح کنید، تا تشخیص مراد شما دچار مشکل نشوم.
  • تا حد ممکن در مورد نکاتی که به ذهنتان می رسد، بیشتر توضیح دهید، تا بنده دقیقا متوجه منظورتان بشوم، و بیراهه سخن نگویم.
  • در صورت امکان، سوالات مختلف را در کامنت های جداگانه قرار بدید. این کار دو مزیت دارد، هم اینکه حقیر فرصت می کنم به مرور به سوالات جواب بدهم و هم اینکه جواب ها طولانی نمی شود، و خواندن آن برای شما و دیگران راحت تر می شود. (بگذریم که عادت بدی هم دارم و آن اینکه معمولا پردامنه و پر حاشیه سخن می گویم، و همین خود باعث طولانی شدن بحث ها می شود! هرچند همیشه قصد دارم کوتاه نویسی کنم، و هر بار توبه می کنم اما «بهار توبه شکن می رسد، چه چاره کنم؟»)

 

با این مقدمه به جواب بپردازیم، بنده از بین مطالبی که مطرح کردید، چند مورد رو جواب می دم، اگه لازم دونستید باقی موارد رو دوباره در کامنتی دیگر مطرح کنید.

 

اولا خوشحالم از اینکه مطالب حقیر باعث به وجود اومدن سوال در ذهنتان شده، بنده مهمترین وظیفه خودم رو این می دونم که ذهن مخاطب رو قلقلک بدهم تا نسبت به برخی مسائل بیندیشد و سوالاتی در ذهنش ایجاد شود. همین خود گامی ارزشمند است.

 

مطلب دوم اینکه در مورد غفلت انسان از امام زمان، و همچنین رابطه شغل با مفهوم انتظار نیز مطالبی مطرح کردید، که با توجه به آنکه در کامنتی دیگر نیز این سوالات را مطرح کردید، بنده در همونجا نکاتی عرض خواهم کرد.

 

مطلب سوم آنکه ترسیمی که از وظایف منتظرانه در متن بالا شده است، مخصوص به هیچ قشر خاصی نیست. و هر انسان با هر شغل و تخصص و جنسیتی باید برای اجرای این وظایف تا حد امکان تلاش کند. ملاک استنباط این وظایف نیز تعالیم دینی است. در واقع اسلام هر چهار بعد بالا را برای رشد فردی هر انسانی مطالبه می کند.

 

مطلب چهارم در مورد پیشنهاد به پرداختن به بعد اول و چهارم نیز باید بگم عرض شد که این کار تبعات خیلی بدی در جامعه خواهد داشت. چنانچه الآن نیز همین رویکرد رایج است. اتفاقا روش و منش انجمن حجتیه نیز همین بوده است، و بر روی مباحث اخلاقی و مباحث عاطفی تأکید زیادی داشتند. از طرف دیگر چنانچه در ابتدای نوشتار نیز متذکر شدم، رشد فردی مقدمه برای رشد اجتماعی است، و ما اگر رشد فردی را در دو بعد اول و چهارم خلاصه کنیم، آنگاه رشد فردی به رشد اجتماعی منجر نمی شود، در نتیجه نمی توانیم در مقیاس اجتماعی اثر گذار باشیم، پس نمی توانیم اجتماعی بر محور انتظار تشکیل دهیم. و اگر چنین شد، زمانی که حضرت صاحب الزمان پشتوانه اجتماعی ندارند، برای کی باید قیام کنند؟ (در کامنت قبلی شما توضیحی در مورد این مسئله داده ام، که تا چنین پشتوانه های نباشد، قیام حضرت محقق نخواهد شد.)

 

نکته آخر اینکه در مورد نسبت رمان با معرفت امام سوال کردید، در جواب باید بگم، که بنده در آن جملات چنین حرفی نزدم و بحث در آنجا در مورد ترویج عقلانیت بود. اما در عین حال معتقدم که رمان (یا هر اثر هنری دیگری) می تواند در فهم عمیق از دین و یا افزایش معرفت انسان نسبت به امام تأثیر گذار باشد.

 نمی دانم چرا در مورد نسبت رمان و معرفت دینی احساس بُعد کردید، هدف ما در «هنر انقلابی» چیست؟ چرا ما معتقدیم که باید مسئله «هنر متعهد» در صدر مطالبات فرهنگی جامعه قرار گیرد؟ بد نیست نگاهی به بیانات حضرت امام و خصوصا پیام ایشان به هنرمندان بیندازید. از طرف دیگر مگر در قرآن کریم و همچنین روایات ائمه اطهار از داستان به عنوان ابزار تربیتی برای رشد قلبی و عقلی انسان استفاده نمی شود؟

 

سلام
خوشحالم از اینکه با این طرز تفکر و قلم آشنا شدم و انصافا هم تبیین مسائل بنیادی و گاها مغلق رو به خوبی انجام میدی.خیلی دوست دارم بیشتر ارتباط داشته باشم و واقعا اندیشه و تفکر شمارو میپسندم،هر چند مطمئنم در بازار مردم زیاد این حرف ها خریدار نداره،مخصوصا قشر هیإتی که ما باهاش سروکار داریم.به قول خودت باید تغییر ذائقه بدیم و بی صبرانه منتظر ارائه راهکار برای این تغییر و تحول هستم.
راستی translate  هم کار خودته یا دادی کسی نوشته؟
پاسخ:
سلام، ممنون بابت لطفی که دارید.
شمام اگه نکته و طرحی دارید بفرمایید تا استفاده کنیم.
ترجمه هم اگه خدا قبول کنه کار حقیر است. البته نمی شه بهش گفت ترجمه، بیشتر خلاصه و بازنویسی محتوا است.
اگه جایی اشکالی به ذهنتون رسید، ممنون می شم تذکر بدید.

۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۲:۵۴ عمار علی جعفری
با سلام
سطوری از مطالبتان را خواندم
میبینم که مطالب مهم و کلیدی رو بحث کردید
از اینکه به کلبه مجازی حقیر هم سر زدید خوشحال شدم

خیلی خوب

سلام مطالبتون عالی بود اما چرا دوستان بیشتر تعریف و تمجید می کنند تا اینکه درباره این مسائل بحث کنند ؟انگار هیچکس با موارد فوق مشکلی نداره و خیلی راحت هضمش کردند.سوال من اینه : من نوعی چگونه می توانم یک منتظر واقعی بشم در حالیکه فقط علاقه به این موضوع دارم و هیج کدام از این ابعاد رو ندارم.یعنی حتی از بعد چهارم یه دعای عهد هم نمی خونم اما بدم نمیاد که یک منتظر باشم . من فکر می کنم مخاطبین شما اکثرا باید طلاب باشند چون این موضوعات و رعایت کردنش واقعا سنگینه.گفتنش راحته ما خیلی کار و تبلیغ بکنیم مردم بتوانند خالصانه ارتباط عاطفی برقرار کنند و سعی کنند امامشون رو فراموش نکنند .ضمنا این بعد سوم و چهارم هم برای من سواله .شما می فرمایید با کتابخوانی اون هم رمان می شود بعد عقلانی رو گسترش داد؟یا با تخصص ؟که اکثرا بیکارند یا مرتبط با رشته و حرفه خود اشتغال ندارند.این هم مرحمت بفرمایید و توضیحی بدهید.

پاسخ:

سلام

ممنون، اتفاقا بنده نیز از اینکه به جای تعریف، ابهامات و انتقادات مطرح بشه، استقبال می کنم.

در مورد برخی از مطالبی که مطرح کردید، در نظر قبلی تان توضیحاتی دادم. اگر بعد از خوندن اونها باز هم ابهامی وجود داشت، برای توضیحات بیشتر در خدمت هستم.

در این نظر می خوام فقط به یک مطلب جواب بدم، و اونم مطلبی است که هم در این نظر و هم در نظر قبلی وجود داشت. البته دو نکته جدا بود، اما کاملا به یکدیگر مربوط هستند و اتفاقا مسائل خیلی مهمی نیز هستند. یک آنکه گفتید زندگی آنقدر بالا و پایین داره که انسان از امامش غافل می شود. و مطلب دیگر اینکه در مورد رابطه بحث تخصص با مسئله ظهور سوال پرسیدید. البته برای جواب کامل باید به چند نکته اشاره کنم، اما به جهت دوری از اطاله کلام، الآن فقط به یک نکته اشاره می کنم.

 

 

سوال اینجاست که به چه علت ما در پیچ و خم های زندگی امام خویش غافل می شویم؟ جواب یک جمله است به خاطر آن است ما نتوانسته ایم همه ابعاد زندگی خویش را به امام خویش گره بزنیم. نتوانسته ایم زندگی خویش را به گونه ای طراحی و ساماندهی کنیم که بر حول محور امام منتظر بچرخد. اکنون فقط همین نکته رو توضیح می دم.

 

ما در زندگی عناصر مختلفی داریم: بعد شخصی که همان نیازهای شخصی ماست مثل غذا خوردن، راه رفتن، تفریح کردن و دیگر فعالیت های جسمی، بعد دیگر نقش خانوادگی ماست که نقش فرزندی، همسری، پدر یا مادر و ... هستیم و به تبع در هر مرتبه ای یک وظایف خاصی داریم، از طرف دیگر بعد اقتصادی و کاری داریم، از طرف دیگر بعد ممکن است بعد علمی داشته باشیم و باید درس بخوانیم، از طرف دیگر بعد اجتماعی داریم، و یکسری فعالیت های اجتماعی هم بر عهده ماست، مثلا باید اطلاعات سیاسی خودمون را افزایش بدیم، به قوانین اجتماعی احترام بگذاریم، و یک بعد مذهبی نیز داریم که مثلا تکالیف شرعی، اعمال عبادی، معنویت و اخلاق نیز جزو آن است، و  ابعاد دیگری هم وجود دارد ... ، از طرف دیگر ممکن است با برخی مشکلات هم مواجه باشیم، مثلا مریضی، یا مشکلات اقتصادی، مشکلات خانوادگی یا اجتماعی و ....

  

بنابراین ما با مجموعه ای از عناصر مواجه ایم، حالا چگونه می توان این مجموعه عناصر مختلف را در یک زندگی جمع کنیم؟ اگر ما می خواهیم زندگی متوازنی داشته باشیم باید کاری کنیم که همه این عناصر در کنار هم در یک زندگی قرار بگیرد.

 

راه اول:

یک راه این است که همه این مجموعه عناصر را در چند دسته تقسیم کنیم، و در هر قسمتی از شبانه روز به یکی از این عناصر بپردازیم. در این صورت زندگی ما در چند محور جمع بندی می شود، مثلا یک محور اقتصادی، یک محور علمی و تخصصی، یک محور عبادی، یک محور نیازهای شخصی و .... و هر محور سهمی در کل مجموعه فعالیت های روزانه ما خواهد داشت. بعد به نسبت اهمیت هر محور سهمی از ساعات خویش را به آن اختصاص می دهیم مثلا یکی هفت ساعت در روز و یکی یک ساعت، یکی پنج دقیقه و یکی دو ساعت.

غالبا زندگی ما اینچنین است (یعنی در بهترین حالت اینگونه است، و الا خیلی از زندگی ها آنقدر به هم ریخته است که همین نظم را هم ندارد!) در این صورت در برخی شرایط مجبور می شویم که به یکباره سهم بیشتری به یک محور بدهیم. مثلا اگر کسی دچار مشکل اقتصادی شود، مجبور می شود به جای هفت ساعت در روز 12 ساعت کار کند. یا در ماه رمضان یا دهه محرم یا در سفرهای زیارتی، انسان وقت بیشتری برای مسائل عبادی می گذارد. و یا برای شرکت در کنکو، انسان مجبور می شود بیشتر وقتش را برای درس بگذارد، و هنگامی که به مسافرت تفریحی می رود، بیشتر وقت خود را برای گردش و تفریح می گذارد.

 

بنابراین جهت زندگی او به تناسب ایام تغییر می کند، گاهی اقتصاد مهم می شود، گاهی عبادت، گاهی فعالیت علمی و گاه فعالیت های شخصی و ...

 


راه دوم: 

اما راه دیگری هم هست. آن راه این است که همه ابعاد زندگی یک شخص بر یک محور ثابت طراحی شود، و باقی محورها در عرض آن محور قرار گیرند. این بحث یکی از مسائل مهم در بحث طراحی سبک زندگی است، و اندیشمندان غربی به طور مفصل در این مورد سخن گفته اند. اتفاقا ما نیز در اندیشه های دینی خود در این زمینه عبارات زیادی داریم، که در اینجا صرفا به دو مورد اشاره می کنم.

  • سوره انعام آیه 162: «قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین»
  • خداوند در شب معراج خطاب به پیامبر اعظم: «یا احمد، اجعل همک هما واحدا، فاجعل لسانک لسانا واحدا و اجعل بندک حیا لا تغفل ابدا ...» ترجمه: «ای احمد، همت های مختلف خود را به یک همت واحدی تبدیل کن و زبانت را یکسان قرار بده. بدنت را زنده نگهدار و هرگز غافل مشو»

 

بنابراین در طراحی سبک زندگی اسلامی، معتقدیم که به جای پرداختن به چند محور در عرض یکدیگر، باید بر یک محور متمرکز شد. اساسا یکی از آثار «توحید» در زندگی انسان همین وحدت ابعاد زندگی است، اصطلاحا به این «توحید کاربردی» گفته می شود. پس باید به جای محورهای مختلف یک محور ثابت انتخاب کرد، به قول مولانا:

هوش را توزیع کردی بر جهات                 می‌نیرزد تره‌ای آن ترهات

 

عرض بنده در نوشتار بالا همین مورد بود. بنده قصد داشتم همه زندگی را بر محور انتظار تعریف کنم. (البته محور ثابت باید عبودیت الهی است، اما انتظار خود قرائتی از عبودیت الهی است، پس با عبودیت منافاتی ندارد.) به نظر می رسد که مفهوم انتظار می تواند به خوبی سامانی به تمامی فعالیت های انسانی دهد و همه ابعاد مختلف را در یک محور واحد جمع کند. با این کار مفهوم انتظار به جای یک مفهوم ذهنی که هیچ خاصیتی در زندگی ما نداشته باشد، به یک مفهوم عینی که همه ساحت های زندگی انسان را می پوشاند تغییر می کند.


عرض کردم که ما بر اساس «هویت منتظرانه» خویش در دو بعد فردی و اجتماعی وظایفی داریم، و در متن بالا به بعد فردی اشاره کردم. و آن را در 5 بعد مطرح کردم. (بعد پنجم موقع نگارش متن از قلم جا افتاده بود که به تازگی اضافه شد) و غرض هم این بود که این ابعاد مقدمه ای برای انجام وظیفه در بعد اجتماعی باشد که در متن بعدی به آن خواهم پرداخت.

بنابراین ما در زندگی یک دغدغه بیشتر نداریم، و آن هم این دغدغه است که در عصر غیبت چه باید بکنیم تا ظهور حضرت نزدیک تر بشود؟ پس اگر کار می کنیم، اگر درس می خوانیم، اگر غذا می خوریم، اگر به تفریح می پردازیم، اگر منبر می رویم اگر قرآن می خوانیم همه اینها در راستای وظیفه منتظرانه ما قرائت می شود. آنگاه ما یک انسان با دغدغه های مختلف نخواهیم بود، بلکه یک انسان با یک دغدغه واحدی خواهیم بود، که وظایف متعددی دارد. این می شود همان «اجعل همک هما واحدا»

 

 

جمع بندی:

اگر ما احساس می کنیم که از امام خویش غافلیم به این خاطر است که نتوانسته ایم همه ابعاد زندگی را بر امام خویش گره بزنیم. ما خط اتصال خویش با امام زمان را مثلا در یک دعای عهد پنج دقیقه ای خلاصه کرده ایم، پس اگر زمانی به هر علتی نتوانیم این ارتباط را حفظ کنیم، به طور کلی از امام جدا خواهیم شد. اما اگر تمام زندگی خود را، حتی افعال روزانه و عادی خود را با امام و وظیفه خود در قبال ایشان گره بزنیم، آن وقت ارتباط ما با امام لحظه به لحظه برقرار خواهد شد. در این صورت هر کاری که انجام دهیم دعای عهد بخوانیم یا کتاب درسی، در مسجد باشیم یا در پشت میز کار، در نماز شب باشیم یا در خواب، همه در راستای وظیفه منتظرانه ما خواهد بود. پس می شود مثلا درس شیمی را هم به نیت انتظار خواند. می شود به نیت انتظار پشت فرمان تاکسی نشست و مسافر کشی کرد. پس مهم نیست که چه کار می کنیم، مهم آن است که کاری را که می کنید در راستای وظیفه منتظرانه خویش تعریف کنیم.

 

دقت کنید، تفاوت ما با بزرگی چون آیت الله بهجت صرفا در نماز شب نیست، تفاوت اصلی ما در همین اعمال روزانه ماست، در همین راه رفتن، درس خواندن، آب خوردن، و ... این بزرگان همین اعمال کوچک و روزانه را به نیت خالصانه انجام می دهند. وقتی که غذا می خورند به این نیت می خورند که انرژی بیابند تا بتوانند به امام خدمت کنند، و وظایف خویش را انجم دهند. به همین خاطر حتی راه رفتن و نشستن و آب خوردن امثال آیت الله بهجت عبادت است.

 

با این نگاه، همه فراز و فرودهای زندگی، مشکلات اقتصادی، خانوادگی، شخصی، تراکم کاری و ... همه بخشی از روند حرکتی یک انسان منتظر تلقی می شود، و نه تنها مانع ارتباط او با امام نمی شود، بلکه پله ای برای نزدیکی او به حضرت می شود. پس دیگر انسان احساس نمی کند که از امام خویش غافل است.

 

 

 

===================================================================

 

سوال: آیا متن بالا بیش از حد طولانی شده است؟ آیا می شد در عباراتی کوتاه تر این مطلب را توضیح داد؟ لطفا دوستانی که این متن رو می خونند، نظر خودشونو بیان کنند. بنده خود احساس می کنم که زیاده گویی می کنم، اما نمی دانم آیا می شود خلاصه تر از این هم نوشت یا خیر!

با تشکر

سلام
درخواست: لطفا از خودتون شروع کنید.......
جای معرفیه کتاب تو وبلاگتون خالی نیست؟
سوال:
منظورتون از زندگی اسلامی-ایرانی چیه؟
آیا مدرن شدن یا تمایل به مدرنیته با مقدمه ی ظهور حضرت مغایره؟
منظورم از مدرن بیشتر تفکر و شیوه ی زندگیه تا تکنولوری
به نظر من پیشرفت علم و تکنولوری روز به روز، سال به سال، دهه به دهه ما رو به زندگی غربی سوق داده
اولا با این پیشرفت چه کنیم؟
دوم چرا علم و تکنولوزی با نزدیک کردن ما به زندگیه غربی رابطه ی نزدیک وبا نزدیک کزدن ما به زندگیه اسلامی رابطه ی دور داره؟
در حالی که پیامبر (ص) تشویق به آموختن علم حتی در چین داشتن
و سوال آخر اگر دین برگرفته از فطرته انسانه چرا این همه دین زدگی داریم

پاسخ:

سلام

در مورد پیشنهادی که دادید تشکر می کنم. حقیقتش اینه که بنده در نظر داشتم که در کنار صفحات اصلی وبلاگ صفحاتی جانبی را در نظر بگیرم که از جمله این صفحات جانبی، صفحه ای برای ترویج کتابخوانی بود. اما مشکل اینجاست که می ترسم اگر بخواهیم فشار کاری رو در وبلاگ زیاد کنم، بعد از مدتی درجا بزنم و نتونم به خوبی برای وبلاگ وقت بگذارم. همین الآن هم نمی رسم به کامنت ها سریع جواب بدم، اگر بخوام حجم کار رو زیاد کنم، می دونم بعد از مدتی به طور کلی وبلاگ رو تعطیل می کنم! بنابراین فعلا قصدم اینه که با شیبی ملایم زمانی را برای وبلاگ اختصاص بدم، تا به مرور بتونم کار رو توسعه بدم.

 

در مورد سوالاتی که پرسیدید می شه در سه محور خلاصه کرد:

  • چیستی سبک زندگی اسلامی - ایرانی
  • نسبت مدرنیته با سبک زندگی اسلامی، یا به تعبیر دیگر نسبت تمدن غرب و با تمدن اسلامی
  • نسبت فطری بودن دین با رواج دین زدگی در جامعه

 

با اجازه از انتها شروع می کنم به جواب دادن:

مسئله سوم:

بحث فطری بودن رو باید در نوشتاری مستقل مطرح کنم، انشاء الله این سوال رو اونجا مطرح کنید. اما اجالتا نکاتی عرض می کنم.

 

اولا: ما یک دین زدایی داریم، یک دین زدگی داریم و یک دین گریزی. این سه تعبیر با یکدیگر فرق دارند. آنچه با فطری بودن دین سازگاری ندارد دین زدایی است. بنابراین فطری بودن دین با دین گریزی و دین زدگی منافاتی ندارد. طبعا مسئله دین زدایی خطرناک تر از دین گریزی و دین زدگی است.

در کشورهای غربی عموما مسئله دین زدایی مطرح است، اما در کشور ما (و برخی دیگر از کشورها) دین گریزی یا دین زدگی شایع است. برای مقابله با هر یک از این سه قسم باید تدابیر متفاوتی اندیشید.

 

دوما: برای فهم معنای فطری بودن دین باید ابتدا دو مطلب را در نظر گرفت:

  • تفاوت بین فطرت، طینت، خلقت و غریزه چیست؟ هر یک از اینها معنای متفاوتی دارد که گاه برخی در تفکیک اینها دچار اشتباه می شویم.
  • هر یک از این قوا (یعنی فطرت، طینت، خلقت و غریزه) در کدام یک از جوارح انسانی مستقر هستند. در قلب، در روح، در عقل، در نفس، در جسم طبیعی یا ...

 

بعد از بحث در این دو، باید ببینیم که دین جزو کدام یک از این قواست، و در کدام یک از جوارح انسانی مستقر است.

خلاصه اینکه از دیدگاه قرآن، حقیقت دین امری فطری است. (البته بحث است که دین خود فطرت است، یا آنکه شیئ ای است که منطبق بر فطرت انسان) و محل استقرار آن نیز قلب انسان است. پس فطرت در قلب انسان مستقر است، و انسان از طریق دستگاه فطری خویش با حقیقت دین ارتباط برقرار می کند.

حالا اگر کسی قلبش واژگون شود، در نتیجه فطرتش مخدوش می شود، در نتیجه نمی تواند با حقیقت دین ارتباط برقرار کند. چنانکه یهود گفتند: «و قالوا قلوبنا غلف» کسی که قلبش غلف است، حقیقت دین در درونش نفوذ نمی کند.

 

 

مسئله دوم:

سوالی که مطرح کردید، بیشتر به بحثی که در بخش سوم نوشتار حاضر دارم مربوط است. (وظایف اجتماعی انسان منتظر) که انشاء الله به زودی در وبلاگ قرار می دهم. بهتره که این سوال را آنجا بپرسید، تا برای دوستان دیگر هم قابل استفاده باشد.

 

مسئله اول:

متوجه نشدم که چه چیز رو متوجه نشدید. دقیقا در چه مسئله ای ابهام دارید؟ البته اصل سوالتون به جاست، و لازمه که در مورد این مفهوم توضیحاتی بدم. اما اول باید ببینیم که منظورتون از این سوال چیه؟ اگه ممکنه کمی منظورتون رو توضیح بدید تا جوابی که می دم متناسب با سوالتون باشه. من از این سوال دو سه تا برداشت متفاوت دارم. ممکنه برخی از زوایا اصلا مورد دغدغه شما نباشه، و طرح اونها صرفا باعث به دارازا کشیدن بحث بشه و جذابتی برای شما نداشته باشه. پس بهتره ابتدا خودتون توضیحی در مورد نظرتون بدید، بعد بنده ـ اگر بلد بودم ـ در خدمت هستم.

۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۰ سجاد تنگی
سلام
الهی ، اللهم عجل لولیک الفرج ( انشاالله)

موفق باشی دوست عزیز
مطلب زیبایی بود

با سلام ممنون از پاسختون .جواب سوالهامو گرفتم و از این به بعد سوالاتم را به صورت جداگانه می فرستم.

من با این جمله که انسان باید هم رشد فردی و هم اجتماعی را داشته باشد تا محور انتظار را تشکیل بدهد موافقم ولی این مصداق این نیست که با یک دست چند هنداونه را برداریم به نظر من باید گام به گام این کار را کرد تا به هدفمان برسیم.البته این نظر را برای کسانی که مثل من میخواهند از اول شروع کنند می پرسم بهتر نیست از یک بعد شروع کنیم؟

پاسخ:
سلام
ممنون، بنده نیز از سوالات خوبی که پرسیدید ممنونم. حقیقش آن است که بنای بنده در نوشتار اصلی این است که تا حد ممکن موجز و کوتاه بنویسم، لذا خیلی از نکات و مطالب هست که از خیر ورود به آن می گذرم. اما سوالاتی که شما و دوستان دیگر می پرسند این فرصت رو به بنده می ده که نکاتی رو که می خواستم در متن بنویسم، به جاش در نظراتی که می گذارید، مطرح کنم.
پس جا داره بابت وقتی که گذاشتید و متن رو خونید و بعد سوال کردید و بعد نیز جوابهای حقیر رو خوندید، تشکر کنم. این خود لطفی بزرگ در حق بنده است.

***

آنچه بنده به دنبال مطرح کردن آن بودم، این است که قصد داشتم طرح کلی از زندگی انسان منتظر رو در قالب ابعاد مختلف زندگی مطرح کنم. قطعا آنچه بنده مطرح کردم، صرفا کلیات است، و باید جزئیات آن نیز استخراج شود، تا از این طریق بشود طرحی جامع برای تمام ابعاد زندگی مطرح کرد. در گام بعدی هم لازم است به روش های اجرایی این طرح در زندگی انسان را بپردازیم و اینکه چگونه می شود این ابعاد رشد فردی و اجتماعی را در زندگی انسان پیاده کرد.
با این مقدمه خواستم عرض کنم که بنده نیز موافقم که ما اگر قرار باشد، زندگی خود را به زندگی منتظرانه تبدیل کنیم، باید گام به گام و با صبر و طمئنینه پیش بریم، و نباید با فشار بیش از حد باعث دلزدگی و مانع دست یابی به اهداف بلند مدت شویم.

اما با اینکه از یک بعد شروع کنیم موافق نیستم. خصوصا اگر آن بعد، بعد عاطفی باشد! چنانچه قبلا گفتم، مهمترین ابعاد، بعد اخلاق و بعد عقلانیت است، و اگر قرار است حرکتی شروع شود باید از این دو شروع شود. و حتی عقلانیت نیز بر اخلاق مقدم است، چون مقدمه آن است. لذا گفته شده است که «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنه» لحظه ای تفکر بهتر از 70 سال عبادت است.



شاید سوالاتم برای شما تکراری باشه یا جواب سوالاتم در مطالب شما قبلا ذکر شده باشد باید عرض کنم خدمتتون که انقدر مطالب در نظرات طولانی شده که فرصت چندین بار خواندن برای من کسل کننده و گیج کننده است اگر بشود مطالب در نظرات را هم مثل متن اصلی دسته بندی و هایلایت کرد خیلی بهتر است.
پاسخ:

بنده بابت طولانی شدن مطالب و توضیحات زیادی که می دهم عذر خواهی می کنم. منم دلم می خواد کوتاه بنویسم، اما نمی دونم آیا با چند جمله می شه جواب رو منتقل کرد یا نه؟
به هر حال بنده تجربه زیادی در مدیریت وبلاگ عمومی ندارم. و هنوز در مورد نحوه جواب دادن به نظرات به جمع بندی مشخصی نرسیده ام. طبعا باید از طریق آزمون و خطا و با تجربیات مختلف و نظراتی که شما و دیگر دوستان می دهند، به یک الگوی ثابتی برسم.

ممنون بابت پیشنهادی که دادید. راستش تا حالا به ذهنم نرسید که می شه از این قابلیت هم استفاده کرد!

یه سوال از شما و دیگر دوستان:
رنگی بودن متن خوبه یا نه؟ من خودم حس می کنم سنگین بودن با رنگین بودن نمی سازه! راستش قصدم این بود که از پست بعدی، دیگه از رنگهای مختلف استفاده نکنم، تا متن خیلی شلوغ نشه. حالا واقعا استفاده از این رنگها و جذابیت های بصری کمکی به خوانش بهتر متن می کنه؟

با سلام و احترام

خیلی از مطالب خوشم اومد.خیلی دوست دارم دانشم در این زمینه ها بیشتر شود. سوالاتی دارم که در صورت امکان جواب دهید.

چرا ظهور امام زمان نیاز به آمادگی جهانی دارد و اصلا چرا مردم باید آزمایش شوند برای ظهور و امامان و بزرگان انقدر تاکید در رشد فردی و اجتماعی و ...کرده اند؟در زمان غیبت امکان گرفتار شدن به انحرافات زیاد است و این آزمایشی بس سخت  است. درست است امام زمان ظهور ندارد و حضور دارد و در واقع ما از اماممان غایبیم. ولی سنت پیامبران و امامان اینگونه بوده که انها می آمدند و مردم را به کمال دعوت می کردند ولی در این زمان ما باید کمال به دست اوریم و بعد اماممان بیاید.و این سخت است و امکانش به حداقل می رسد و ناامیدی جلوه میکندو حتی ممکن است به دست فراموشی برسد.

پاسخ:

با سلام، و عرض ادب

ممنون بابت سوال خوبی که مطرح کردید، برای جواب ابتدا سه مقدمه عرض می کنم، سپس مطالب رو جمع بندی می کنم:

 

الف: علت ابتلائات و آزمایشات الهی:

یکی از سنت های الهی در عرصه فردی و اجتماعی این است که وقتی به انسان یا به جامعه نعمتی داده می شود، متعاقب آن نعمت آزمایشات و ابتلائاتی بر فرد یا اجتماع عارض می شود، اگر او در این آزمایش خوب عمل نکند، همان نعمت برایش نقمت (عذاب) می شود، اما اگر بتواند در این آزمایشات سربلند باشد، اینبار خداوند نعمتی عظیم تر به او می دهد و متعاقب آن نیز آزمایشاتی بزرگتر در راهند. (لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید)

در واقع هر آزمایش ظرفیت انسان برای پذیرش نعمت بزرگتر را آماده می کند، و این ابتلائات یکی از مهمترین ابزار تربیت الهی برای رشد انسان و جامعه است.

 

ب: ابتلا در همه زمان ها بوده است، و بنده فقط به چند نمونه اشاره می کنم:

  • جنگ احد، که همه اصحاب (حتی کسانی که بعدها به مقام شهادت رسیدند) از جنگ فرار کردند، جز چند نفر معدود.
  • جریان غصب ولایت پس از وفات پیامبر (که در روایات داریم که در آن ایام تعداد کسانی که دچار شک و شبهه نشدند، کمتر از انگشتان یک دست بود!)
  • جریان ولایت امام حسن مجتبی (ع)، که عرصه آنقدر تنگ شد، که حتی نزدیک ترین یاران حضرت نیز شانه خالی کردند. (در روایاتی از ایشان نقل شده است که فرموده اند: اگر حداقل ده یار وفادار داشتند قیام می کردند!)
  • حادثه کربلا، که بسیاری از بزرگان شیعه دچار لغزش شدند.
  • و .... ما در دوره همه ائمه و همه انبیاء چنین ابتلائاتی داشته ایم.

 

ج: سخت بودن آزمایشات الهی در عصر ظهور:

نعمت ظهور صاحب الزمان، بزرگترین و عظیم ترین نعمت الهی بر بشر است. در نتیجه متعاقب این نعمت ابتلائات و آزمایشات سختی در عصر ظهور در راه خواهد بود.

مثلا در روایات داریم که در ابتدای امر ظهور، آنقدر فشار سنگین می شود که بسیاری از مومنان حضرت را انکار می کنند، حتی برخی از افراد نزدیک حضرت که جزو 313 نفر هستند، نیز (برای مدت کوتاهی) دچار شک و شبهه می شوند! یا مثلا آنکه در ایام حکومت امام عصر، فتنه ای همچون فتنه 88 ما (البته با ابعاد وسیع تر و سنگین تر) در بسیاری از شهرها رخ می دهد و باعث هرج و مرج شدید می شود.

پس در عصر ظهور ما با سخت ترین ابتلائات و آزمایشات الهی مواجه خواهیم بود که در هیچ عصر پیش از آن نمونه نداشته است.

  

جمع بندی:

در حرکت تاریخی بشر اینگونه بوده است که جامعه انسانی به مرور پله های عبودیت الهی را می پیماید، و در هر مرحله نیز به نعمت ها و آزمایشات جدیدی مبتلا می شود. (چنانچه در دوره همه ائمه و انبیاء دیگر نیز چنین امتحاناتی بود.) این حرکت تا آنجا پیش می رود که در نهایت در عصر ظهور، تمدنی مبتنی بر عبودیت مطلق شکل خواهد گرفت. پس هرچه به این عصر نزدیک تر می شویم آزمایشات سخت تر می شوند.

بنابراین می توان گفت این آزمایشات متنوع و سخت در عصر غیبت، 2 هدف مهم دارد:

  • ارتقاء ظرفیت جامعه انسانی برای پذیرش بزرگترین نعمت الهی که همان امام عصر (عج) است؛
  • آماده سازی جامعه ایمانی و به تبع آن دیگر جوامع برای ابتلائات سنگین عصر ظهور.

 

پس اینکه تأکید می شود که ما باید در رشد فردی و اجتماعی خود تلاش کنیم، برای این است که جامعه جهانی و جامعه اسلامی در وهله اول خود را برای پذیرش نعمت عظیم الهی آماده کند، و در وهله دوم برای وقوع آزمایشات سنگین عصر ظهور مهیا شود.

 

۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۵ محمد ابراهیم نامدار
سلام.
من شما رو به خاطر مطالب زیباتون حتما لینک میکنم که دیگران هم بتونن از مطالب شما استفاده کنن یا سوالی داشتن بپرسن.

یا علی
پاسخ:
سلام
لطف دارید.

 پر کردن همه ی لایه های سوال بک مخاطب هر چند طولانی باشه
به نظر (من) کشش مطلب رو کم نمیکنه 
به نظر من همین شیوه رو با انسجام بیشتری در دسته بندی کردن پاسخ ادامه بدید
ابعاد منتظرانه سبک زندگی اسلامی- ایرانی که اول متنتون اشاره کردین رو توضیح بدید سبک زندگی اسلامی شنیده بودم اما اسلامی- ایرانی تیتر جدیدی بود
تفاوت این دو نگاه رو توضیح بدید



پاسخ:
سلام 

ممنون از نظری که دادید، قطعا اینگونه نظرات می تونه تأثیر زیادی در افزایش تعامل بهتر بنده با دیگر دوستان داشته باشد.

 

در مورد سبک زندگی اسلامی - ایرانی باید بگم:

چنانچه در پست های قبلی نیز عرض شد، حرکت انقلاب ما به سوی طراحی «تمدن اسلامی ـ ایرانی» است. بنابراین قرائت ما از مسئله تمدن و همه زیر مجموعه های آن همچون «الگوی پیشرفت»، «سبک زندگی»، «الگوی شهرسازی»، «تولید علم» و .... همه بر اساس مدل اسلامی ـ ایرانی خواهد بود.

 

ما معتقدیم که اسلام یک چارچوب جامعی است، که می تواند همه لایه های زندگی بشری را بپوشاند، اما طبعا در اجرای این لایه ها، شرایط محیطی، اقتضائات اقلیمی، تنوع فرهنگها، رسوم ملیت ها و حتی نوع اقلیم و آب و هوای مناطق مختلف را هم باید در نظر گرفت.

به عنوان مثال اگر به سه، چهار قرن پیش بازگردیم، و هنر و معماری رایج ایرانیان را به معماری و هنر رایج در کشورهای عربی مقایسه کنیم، می بینیم که این دو هنر اگرچه هر دو اسلامی هستند، اما زیبایی ها و ظرافت های خاص خود را دارند، و هر کس که کمی با هنر آشنایی داشته باشد، شباهت ها و تفاوت های آن دو را در می یابد.

همین مثال ساده را می شود در همه ابعاد زندگی انسانی دنبال کرد، در اقتصاد، در اجتماع، در سیاست، و .... هر جامعه و ملتی می تواند فرهنگ و سلیقه بومی خویش را در چارچوب تعالیم دینی دنبال کند، و آن را تعالی دهد. در واقع اسلام، فرهنگهای دیگر را منهدم نمی کند، بلکه آنها را در چارچوب اهداف خود جهت دهی می کند.

دقیقا بر خلاف تمدن غرب، زیرا غرب به دنبال سیطره خویش است، و بقاء خویش را در نابودی فرهنگهای دیگر می داند. به همین خاطر رسما تز «جنگ تمدن ها» و یکسان سازی جهان بر اساس مدل «دهکده جهانی» به عنوان تئوری اصلی تمدن غرب مطرح شد. نمونه این طغیان غربی نیز آن است که در هر جامعه ای که مدرنیته و تمدن غربی تجلی بیشتری پیدا می کند، سایر فرهنگها و رسوم نیز از میان می رود.

 

سوالی که اینجا پیش می آید این است که چرا ما باید در اجرای تعالیم اسلامی به ملیت ها و فرهنگ ها احترام بگذاریم؟

علت این مطلب آن است که فرهنگ ملی هر ملتی، بر خاسته از سابقه تاریخی، جغرافیایی، اقلیمی یک منطقه خاص است.

همچنانکه هر فرد دارای یک شخصیت است، کل اجتماع نیز یک شخصیت اجتماعی دارد، و این شخصیت اجتماعی در طول سالیان متمادی (شاید دو سه هزار سال) شکل گرفته است. و این شخصیت الآن جزو ذات آن جامعه است، پس جدا کردن مردم یک جامعه از فرهنگ ملی آنان باعث بی هویتی آنان می شود. و جامعه بی هویت، حتی اگر مسلمان نیز باشند، نمی تواند به تعالی برسد.

چنانچه در آیه شریفه آمده است: «جعناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا» (حجرات / 13) این را می شود فهمید که اختلافات فرهنگی جزوی از خصوصیات ذاتی یک جامعه است، بی اعتنایی به این خصوصیات ذاتی مثل آن است که به خصوصیات فردی یک انسان بی توجه باشیم، و در این صورت آن شخص نمی تواند به رشد خوبی برسد.

 

جمع بندی:

اسلام هم به ملیت ها و فرهنگ ها احترام می گذارد، و هم آنکه معتقد است راه تعالی هر جامعه، استفاده از ظرفیت ها و ابزارهای فرهنگی ـ رفتاری آن جامعه است.

بنابراین ما معتقدیم که تمدنی که ما به دنبال طراحی و اجرای آن هستیم، بر اساس الگوی اسلام و مبتنی بر فرهنگ و رسوم ایرانی خواهد بود، که اصطلاحا از آن به عنوان «تمدن اسلامی ـ ایرانی» نام می بریم. و این اصطلاح در تمامی مفاهیم زیر مجموعه تمدن از جمله مسئله «سبک زندگی» نیز وارد خواهد شد.

با سلام و آرزوی قبولی طاعات

از اینکه به تمام پرسشهای مخاطبین با صبوری کامل پاسخ می دهید ممنونم . اینکه مطالب را اهم و مهم (رنگین)کردید خیلی بهتر و قابل استفاده شده است.امیدوارم در پناه امام زمان باشید.

عادت به کتابخوانی

اگر کسی اینجا نشسته باشد و در اتاق بغل دستش خبر و چیز تازه و حرف جدیدی باشد ،کمتر کسی است که طاقت بیاورد اینجا بنشیند و بلند نشود سر بکشد و ببیند این اتاق بغلی چه خبر است .همه اطراف ما را خبرهای تازه پرکرده است ؛این قدر معلومات ،این قدر معارف در همه ی زمینه ها ؛ما چه طور حاضر نیستیم سرک بکشیم و نگاهی بکنیم و ببینیم چه خبر است و دراین دنیای معارف چ می گذرد ؟ راهش این است که کتاب بخوانیم .هر کس که کتاب بخواند از بخشی از معارف موجود عالم ،از خبرهایی که در دنیا هست از چیزهایی که بوده است حتی از آنچه که در همه زمینه ها خواهد بود مطلع خواهد شد ؛بنابراین بایستی کتاب خوانی را برای خودمان عادت قرار بدهیم .

پاسخ:
ممنون، کاش این جمله انتهایی سخن رهبری رو هم ذکر می کردید:
«کتاب جویباری دائمی و در جریان است که مرتب تازه ها را در اختیار انسان می گذارد.»

با عرض سلام و احترام،بابت پاسخهای قبل نهایت تشکر را دارم.

سوالم از شما این است که چرا در کتب معروف وظایف ما نسبت به امام زمان را طوری شرح دادند که بیشتر موکد ارتباط عاطفی است یعنی برخلاف نظر شما که بعد عقلانی است .فکر کنم کشش مردم نسبت به این ارتباط برگرفته از همین کتب است.

چند نمونه از این وظایف و مسئولیت ها که در کتاب "مکیال و المکارم" آمده است بدین شرح است :

1- شناخت امام زمان (عج)

2-
محبت خاص نسبت به آن حضرت

3- محزون بودن از فراق و دوری امام عصر(عج)

4- مداومت بر خواندن بعضی از ادعیه مثل دعای توفیق شناخت آن حضرت (اللهم عرفنی نفسک)

5- صدقه دادن به نیابت امام

6- اهتمام و کوشش در راه یاری امام از هر طریقی که ممکن است

پاسخ:

سلام، ممنون بابت دقت نظری که به خرج می دید.

ابتدا توضیحی در مورد جایگاه عقل در اسلام می دم، و سپس به سوالاتون می پردازم:

 

الف: جایگاه عقل در نظام اندیشه اسلامی:

هیچ شک و تردیدی وجود نداره که در دین اسلام عقل جایگاه مهمی دارد، و مهمترین وظیفه انسانی تبعیت از عقل است. در این زمینه آیات و روایات بسیار زیادی وجود دارد، و صرفا به چند مورد اشاره می کنم:

در برخی آیات تأکید شده است که علت نزول قرآن، پرورش عقل انسان است:

  • کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون (بقره / 242)
  • انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف / 2)

 

و از این بالاتر، در برخی آیات هدف خلقت انسانی، نیز همین پرورش تعقل انسانی ذکر شده است:

  • هو الذی خلقکم من تراب .... لعلکم تعقلون (غافر / 67)  ترجمه: شما را از خاک آفریدیم .... تا تعقل کنید.

 

علت این تأکید بر تعقل آن است که اگر عقل انسانی رشد کافی کند، انسان می تواند مراحل رشد خویش را به خوبی بپیماید. به همین خاطر است که حضرت امیر می فرمایند:

  • فبعث فیهم رسله ... و یثیروا لهم دفائن العقول. (نهج البلاغه / خطبه 1) ترجمه : خداوند انبیاء را به سوی جوامع انسانی فرستاده است، تا گنجینه های عقل و خرد آنان را استخراج کنند.

 

و از طرف دیگر می فرمایند:

  • ما عُبد الله بشیء افضل من العقل، ترجمه: خداوند با چیزی بهتر از عقل عبادت نمی شود.

 

در نتیجه برای آنکه انسان بتواند به مقام عبودیت برسد ابتدا باید به مقام عقلانیت برسد. انسانی که عقلش رشد بیابد، عبادتش نیز رشد خواهد کرد. پس راه عقلانیت راه رسیدن به عبودیت است. (نه احساسات و عواطف)

این مباحث آنقدر در متون دینی ما زیاد است، که هر کس که اندک آشنایی با عمق اندیشه های اسلامی داشته باشد، اذعان می کند که عقل در «نظام اندیشه اسلامی» جایگاه مهمی دارد. در اینجا صرفا به کلامی از رهبری استناد می کنم، (هر چند در این زمینه مطلب بسیار است.)

« آزاد فکرى و عقلانیت شیعه، این دو عنصرِ در کنار هم، مایه‌ى افتخار ماست. تفکرات شیعه، عقلانى است. ما از اول تشیع در تعالیم ائمه (علیهم‌السّلام) به سوى عقل، منطق و استدلال سوق داده شدیم و همین‌طور هم باید عمل بکنیم؛ ... ما از اول این طورى رشد کردیم؛ شیعه عقلانى و با آزادفکرى رشد کرده است. این را باید قدر دانست و دنبال کرد

 

ب: کتاب مکیال المکارم

حقیقتش آن است که برای قضاوت درست و تحلیل نظرات مرحوم آیت الله اصفهانی در کتاب مکیال المکارم باید به کتابشون رجوع کنیم والا نمی شود چیزی به ایشان منتسب کرد. این را هم ذکر کنم که این کتاب، کتاب بسیار معتبر و قابل استفاده در مورد امام زمان است.

اما در عین حال در همین جملاتی که شما ذکر کردید، نیز فقط به بعد عاطفی پرداخته نشده است، زیرا:

  • در گزینه اول، بحث شناخت امام مطرح شده است. و شناخت از جنس معرفت است، و بعد عقلانی دارد. زیرا شناخت امام زمان با محزون بودن و صدقه دادن و خواندن صرف ادعیه امام زمان به دست نمی آید. بلکه برای به دست آوردن شناخت حقیقی، باید تعقل و تأمل و مطالعه کرد.
  • گزینه آخر نیز عاطفی نیست، بلکه مطلب را به گونه ای مطرح کرده اند که شامل بسیاری از فعالیت های اجتماعی و فردی می شود.
ضمنا از اینکه مطالب را دسته بندی و خیلی کوتاهتر از قبل درعین حال جامع و رنگی می گذارید ممنونم مخصوصا جمع بندی این مطالب خیلی مفیداست.
پاسخ:
ممنون از توجهتون. انشاء الله این رویه را ادامه خواهم داد.
خیلی خوب؛مختصر و مفید.
اما من فکر می کردم اسلام همیشه به جامعه بیش از فرد اهمیت می دهد
و مصلحت جامعه از مصلحت فرد مهم تر است...اینطور نیست؟

پاسخ:

با عرض سلام و تشکر بابت سوالی که مطرح کردید.

پیش از جواب مقدمه ای عرض می کنم، سپس به اصل مطلب می پردازم

 

مقدمه ای در باب علوم انسانی اسلامی:

یکی از مشکلاتی که در زمینه علوم انسانی اسلامی داریم این است که بین اندیشه های اسلامی و غربی خلط می کنیم، و متوجه این خلط هم نیستیم، و نا خواسته داریم نگرش های غربی را بر اندیشه دینی حاکم می کنیم. و جالب آنجاست که حتی گاه به آیات و روایات هم استناد می کنیم، و تصور می کنیم، فهم ما کاملا اسلامی و دینی است. در واقع ما بدون توجه به مبانی عمیقی که در دل گزاره های دانشی غرب وجود دارد، سعی داریم با تعدیل برخی انحرافات ظاهری موجود در اندیشه های غربی، نظر اسلام را به دست بیاوریم، در حالی که به آن مبانی عمیق هیچ توجهی نداریم.

مسئله را که مطرح کردید نیز جزو همین مباحث است، و چارچوب های نگرش غربی بر این مسئله سایه انداخته است. با این مقدمه به سوالی که مطرح کردید می پردازم.

 

 

مصلحت فرد یا مصلحت اجتماع:

این سوال، از مسائل مطرح و شایع در علوم انسانی است که ریشه در مباحث جامعه شناسی دارد. اندیشمندان غربی در این زمینه بحث های مفصلی دارند (که لابد خود مطلع هستید)، و به همین خاطر در بین اندیشمندان مسلمان نیز این سوال به وجود آمده است که نظر اسلام در رابطه با این موضوع چیست؟ آیا اسلام مصلحت فرد را ترجیح می دهد یا مصلحت جامعه را.

در این رابطه شاید عموما به این مطلب رسیده باشند که اسلام جامعه گرا است، و مصلحت جامعه را مقدم بر مصلحت فرد می داند، و در این زمینه به آیات و روایات مختلفی نیز استناد می کنند. اما بنده معتقدم که این جواب، نمی تواند جوابی عمیقی و دقیقی، و مبتنی بر اندیشه های دینی ما باشد.

به نظر می رسد اساسا این سوال که «مصلحت فرد مقدم است یا مصلحت اجتماع؟» در دیدگاه اندیشه اسلامی، سوال موجهی نیست، و برخواسته از اندیشه های غربی است. و ما قبل از آنکه به این سوال جواب بدهیم باید نگاهی به صورت مسئله بیندازیم، و ببینیم آیا در اندیشه اسلامی چنین مسئله و دغدغه ای جایی دارد یا خیر؟

 

 

خاستگاه سوال:

بزارید به قول ما طلبه ها اول «محل نزاع» را روشن کنیم، و ببینیم خاستگاه این سوال چیست، و غربی ها از چه چیزی بحث می کنند:

در اندیشه غربی ما یکسری مصلحت هایی داریم که مربوط به فرد است و باعث «رشد فردی» می شود، و یکسری مصلحت هایی که مربوط به جامعه است، و باعث «رشد و توسعه اجتماع» می شود. این دو دسته مصلحت در برخی موارد در یک راستا هستند و با هم تعارضی ندارند، اما در برخی موارد ممکن است بین «رشد فردی» و «توسعه اجتماعی» تعارضی ایجاد شود. حالا این سوال پیش می آید که در صورت چنین تعارضی، کدام مقدم است؟

 

بنابراین این سوال مبتنی بر سه نکته است:

  • ما دو دسته مصلحت داریم، مصالح فردی و مصالح اجتماعی.
  • مصالح فردی تأمین کننده نیازهای فرد است و مصالح اجتماعی تأمین کننده نیازهای اجتماعی.
  • در برخی موارد ممکن است بین مصلحت فردی و اجتماعی تضادی به وجود آید.

 

 

نظر اسلام:

از نظر اسلام محور تمامی رفتار و سکنات و آداب انسان «عبودیت» است. یعنی تمام مصالح فردیِ انسان بر اساس عبودیت شکل می گیرد. همچنین محور رفتار و سکنات و آداب جامعه انسانی نیز «عبودیت» است. پس هم مصلحت فردی و هم مصحلت اجتماعی بر یک محور واحد می چرخد و آن «عبودیت» استبنابراین بین «رشد فردی» و «توسعه اجتماعی» تعارضی نیست تا بخواهیم یکی را قربانی دیگری کنیم.

از نظر اسلام عبودیت فرد منجر به عبودیت اجتماعی  می شود و عبودیت اجتماعی منجر به عبودیت فردی. و این دو باعث تقویت یکدیگر می شود. فرد باید مقدمات عبودیت اجتماع را ایجاد کند، و اجتماع نیز باید مقدمات عبودیت افراد را ایجاد کند.

نتیجه آنکه نه تنها تعارضی بین آن دو نیست، بلکه آن دو کمک کار یکدیگر نیز هستند.

البته ممکن است در برخی موارد جزئی بین مصلحت عبودیت اجتماع با برخی منافع جزئی فردی تعارضی پیش بیاید، در این صورت قطعا طرف عبودیت اجتماع مقدم است، و همچنین ممکن است در برخی موارد مصلحت عبودیت فرد با برخی منافع جزئی اجتماع ناسازگار باشد، که در این صورت مصلحت عبودیت فردی مقدم است.

در نتیجه از نظر اسلام، نه مصلحت فردی همواره مقدم است و نه مصلحت اجتماعی. آنچیزی مقدم است که باعث عبودیت اجتماع و افراد آن بشود.

 


سلام

متوجه شدم
ممنون بابت ِ جواب ِ مفصل و مفیدتون
و بابت وقتی که گذاشتید


یا حق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">